درباره وبلاگ

سلام به دوستان عزیزم .به وبلاگ من خوش آمدید.من (فاطمه)خواهر بزرگ دوقلوها هستم .این وبلاگ را با مامانم ساختیم برای اینکه خاطرات من و خواهرام (این دو هدیه آسمانی ) را در آن ثبت کنیم که وقتی که بزرگ شدند بخونند و بدونند که همیشه دوستشون داشتیم ، داریم و خواهیم داشت. مسافرهای بهشتی ، بهترین و زیباترین ها را براتون آرزو می کنم .
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 285
بازدید کل : 73186
تعداد مطالب : 83
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


Red Bobblehead Bunny کد پیغام خوش آمدگویی

ما سه خواهر
.
دو شنبه 31 شهريور 1395برچسب:, :: 17:27 ::  نويسنده : فاطمه        

تابستون اومد و مثل برق و باد هم گذشت و تموم شد .

ما در تابستون دو  بار به شمال رفتیم .

چه قدر خوش گذشت.

اینجا هم سد امیر کبیر (کرج)

من در نمک آبرود

 آبجی هام در شهربازی متل قو

آب بازی فرنیا و فرینا در رودخانه

امیدوارم شما هم از تابستان خاطرات خوبی به یاد داشته باشید .




جمعه 28 خرداد 1395برچسب:, :: 20:48 ::  نويسنده : فاطمه        

 



جمعه 28 خرداد 1395برچسب:, :: 20:27 ::  نويسنده : فاطمه        



جمعه 3 ارديبهشت 1395برچسب:, :: 13:59 ::  نويسنده : فاطمه        

سال 95 سال میمونه.امیدوارم امسال برا همه سالی میمون و مبارک باشه.

 

 



جمعه 11 دی 1394برچسب:, :: 23:7 ::  نويسنده : فاطمه        

شبی پسرک یک برگ کاغذ به مادرش داد . مادر آن را گرفت و با صدای بلند خواند:
او با خط بچگانه نوشته بود:
کوتاه کردن چمن باغچه :500 تومان
مرتب کردن اتاق خوابم : 500 تومان
بیرون بردن زباله ها : 500تومان
نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم : 1000 تومان
جمع بدهی شما به من : 2500تومان
مادر به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد.لحظه ای خاطراتش را مرور کرد.سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب نوشت:
بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی : هیچ

080.gif
بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم : هیچ
dite8.gif
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی : هیچ

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 بابت غذا نظاقت تو و اسباب بازی هایت : هیچ

connie_feedbaby.gif
و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است.وقتی پسرک آنچه را که مادرش نوشته بود خواند با چشمان پر از اشک به چشمان مادر نگاه کرد و گفت:
مامان دوستت دارم

 
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت : قبلآ به طور کامل پرداخت شده...!

 



شنبه 30 آبان 1394برچسب:, :: 16:20 ::  نويسنده : فاطمه        

سلام. می دونم که خیلی وقته مطلب ننوشتم. چون هم سر من هم سر مامانم شلوغه. من امسال کلاس چهارمم. دارم جزء 29 هم اگه خدا بخواد حفظ می کنم.

امروز 30 آبان بود.19 روز پیش یعنی 11 آبان تولد آبجی هام بود.

فرنیا و فرینا جان تولدتون مبارک.

4 آبان روز تولد من بود ولی چون محرم بود جشن نگرفتم. هدیه تولد امسالم تبلت بود.

مامان جونم دستت درد نکنه.

فرنیا و فرینا در روز تولدشون.........



سه شنبه 24 شهريور 1394برچسب:, :: 21:55 ::  نويسنده : فاطمه        

 

Image result for ‫ازدواج حضرت فاطمه و حضرت علی‬‎

سالروز ازدواج حضرت فاطمه (س)و حضرت علی (ع) مبارک.

امروز به مناسبت پایان طرح های تابستانی جامعه  القرآن ، با حضور حجت الاسلام سید محمد مهدی طباطبایی(موسس جامعه  القرآن ) جشنی برگزار شد که من هم به عنوان نو آموز قرآنی یک خطابه(سخنرانی )اجرا کردم.



یک شنبه 8 شهريور 1394برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : فاطمه        

      دوستای خوبم سلام .می خوام از مسافرتمون به شمال بگم . من و خانوادم به همراه خانواده عمو مجیدم و مامان جونم صبح زود(ساعت30/5) روز چهار شنبه 28 مرداد به طرف جاده چالوس حرکت کردیم .در ابتدای جاده چالوس خانواده های عمه سعیده و عمه حمیده ام هم به ما پیوستند. همانجا صبحانه خوردیم و بعد حرکت کردیم . فکر کنم حدود ساعت 1 ظهر بود که به رامسر (نیاستر رامسر )رسیدیم. بعداظهر به کنار دریا رفتیم و کلی آب بازی کردیم .  پنج شنبه به تله کابین رامسر رفتیم . اون بالا خیلی باصفا و خنک بود . من و نیکو دو تا عکس یادگاری با لباس محلی گرفتیم.این هم چند تا عکس  از اونجا.

 

 

بعد از پایین اومدن ، همون اطراف یک مقدار خرید کردیم و برای خوردن ناهار به رستوران کشتی رفتیم که شبیه کشتی بود و کارکنانش هم لباس ملوانی پوشیده بودند

جمعه همگی باهم به جواهرده رفتیم.اونجا خیلی سرد بود و نم نم بارون می یومد. ناهار رو اونجا خوردیم. من از اونجا  عروسک بافتنی خریدم.

شنبه  ظهر  از ویلا حرکت کردیم و برای خوردن ناهار در جاده عباس آباد به سمت کلاردشت ایستادیم. اونجا تابهایی به اسم تاب وحشت بود . من هم سوار اون شدم. بعداظهر از اونجا حرکت کردیم .ساعت 9 شب به تونل کندوان رسیدیم .اونجا خیلی سرد بود و باد شدیدی می وزید . برای خوردن آش به آشکده کندوان رفتیم.  البته جاتون خالی . ساعت یک شب به خونمون رسیدیم.

تو این سفر به من خیلی خوش گذشت. این اولین سفر من و دختر عموهام سارا و نیکو بود.فقط جای دختر عموم نرگس خیلی خالی بود



پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:, :: 17:52 ::  نويسنده : فاطمه        

فیل ها به وسیله ی خرطوم خود با دوستانشان دست می دهند   .  

         

   خرطوم فیل به منزله ی یک دست است  چون فیل به وسیله ی ان می تواند شیئی 

به کوچکی یک سوزن را از روی زمین بردارد

    فیل قدرتمند افریقایی تقریبا سه برابر قد شما و وزن ان حدودا معادل وزن هفت اتومبیل است ! !



جمعه 2 مرداد 1394برچسب:, :: 16:22 ::  نويسنده : فاطمه        

روز عید فطر عمه ها و عموها ومادربزرگ و پدربزرگ خوبم برای ناهار مهمون ما بودن .

 ان روز کلی شیرینی خوردیم .

جاتون خالی .

 حالا حتما می پرسید این کیک چیه

 این کیک به مناسبت قبولی دختر عمو ی خوبم سارا در مدرسه ی نمونه دولتی است .

 

 

 سارا جان این موفقیت بزرگ را به تو تبرک می گم .

 با ارزوی موفقیت بیشتر

 سارا جانلبخند