درباره وبلاگ

سلام به دوستان عزیزم .به وبلاگ من خوش آمدید.من (فاطمه)خواهر بزرگ دوقلوها هستم .این وبلاگ را با مامانم ساختیم برای اینکه خاطرات من و خواهرام (این دو هدیه آسمانی ) را در آن ثبت کنیم که وقتی که بزرگ شدند بخونند و بدونند که همیشه دوستشون داشتیم ، داریم و خواهیم داشت. مسافرهای بهشتی ، بهترین و زیباترین ها را براتون آرزو می کنم .
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 281
بازدید کل : 73182
تعداد مطالب : 83
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


Red Bobblehead Bunny کد پیغام خوش آمدگویی

ما سه خواهر
.
چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:, :: 21:0 ::  نويسنده : فاطمه        

 یک هفته پیش مامانم متوجه دندون در آوردن فرینا شد.مامانم می گفت یه شکاف روی لثه فرینا ایجاد شده و می خواد دندون در بیاره . راستش من که متوجه نشدم. اون روزای اول مامانم کلی واسه دندونش ذوق می کرد .مامانم میگه من تو آخرای نه ماهگیم دندون در اوردم.ولی فرینا تو یازده ماه و دو هفتگیش در اورده . 

حدودا دو هفته هم میشه که آبجی هام دیگه چاردست و پا نمیرن ( ایستاده راه میرن).

فرنیا می تونه از تخت من بالا بره . کلا بالا رفتن رو دوست داره ولی فرینا یک کم می ترسه .animated gifs of babies- baby climbs on stair

فرینا و فرنیا وقتی به بخاری نزدیک میشن ما میگیم جیزه تا اونا دست نزنن. بعد اونا می شینن و به شعله های بخاری نگاه می کنن(به خصوص فرنیا) 



پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, :: 19:37 ::  نويسنده : فاطمه        

اولین های فرنیا 

 

اولین باری که برگشت (روی شکم قرارگرفتن): پایان شش ماهگی

غلت زدن:

 

 

اولین باری که نشست: آخرین روز نه ماهگی ( نه ماه تمام)

اولین باری که ایستاد( بدون چسبیدن از جایی):

 

اولین قدمی که برداشت:در ده ماه و بیست روزگی 

اولین عید نوروز : چهار ماه و بیست روزگی 

 

اولین تجربه آتلیه رفتن : در نه ماه و نیم 

 

 

اولین های فرینا

 

اولین باری که برگشت(روی شکم قرارگرفتن): پایان پنج ماهگی

 

غلت زدن:روزهای اول ماه هفتم(پایان شش ماهگی)

چاردست و پا قرار گرفتن(روی زانوها رفتن):هفته دوم ماه هفتم

 

 

 

اولین باری که نشست: آخرین روز نه ماهگی ( نه ماه تمام)

اولین باری که ایستاد( بدون چسبیدن از جایی): نه ماه و یک هفته 

 

اولین قدمی که برداشت:در ده ماه و نه روزگی 

اولین عید نوروز : چهار ماه و بیست روزگی 

اولین تجربه آتلیه رفتن : در نه ماه و نیم 

 

 



پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, :: 18:13 ::  نويسنده : فاطمه        

آخ جون بالاخره مدرسه ها باز شد. من الان سه روزه که مدرسه می رم. من خیلی خوشحالم. اسم معلمون هم خانوم ترابیان. از همه بهتر اینکه منو دختر عموم (نرگس) زنگه تفریحها باهم بازی می کنیم . 

از آبجی هام بگم . فرنیا روز اول مهر یک قدم برداشت و همون روز شروع به دست زدن کرد. یک هفته ای هم می شه که سرش رو زمین میذاره و بدنش رو بالا می بره (شبیه عددهشت فارسی) هر موقع این جوری می کنه عزیزم(مادربزرگم) می گه می خواد مهمون بیاد (فرینا اینجوری نمی کنه) .فرنیا خیلی بازو بسته کردن در رو دوست داره.

فرینا هم الان هفت هشت قدم پشت سره هم می تونه راه بره. 



چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, :: 15:41 ::  نويسنده : فاطمه        

                                                                                           ر      



سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 20:8 ::  نويسنده : فاطمه        

 

ولادت امام رضا  (ع) مبارک باد                                                                                                             

 

 



یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, :: 16:10 ::  نويسنده : فاطمه        

 

 

شکلک های محدثهشکلک های محدثهشکلک های محدثهشکلک های محدثهشکلک های محدثهشکلک های محدثهرhttp://s1.picofile.com/file/7222811391/000811.gifدنیایی پر از شکلک زیباhttp://s1.picofile.com/file/7222810963/0036.gif   دنیایی پر از شکلک زیبا     دنیایی پر از شکلک زیبا                                                                                شکلک های محدثهشکلک های محدثهشکلک های محدثهشکلک های محدثهشکلک های محدثهشکلک های محدثه شکلک های محدثهشکلک های محدثه  شکلک های محدثه

 

 



یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, :: 15:2 ::  نويسنده : فاطمه        

                عکس متحرک animated gifs of babies- baby climbs on stair  



شنبه 23 شهريور 1392برچسب:, :: 11:35 ::  نويسنده : فاطمه        

بیستم شهریور ماه بود که آبجی فرینا خودش به تنهایی یک قدم حرکت کرد(در ده ماه و نه روزگی ) . آلان که چند روز میگذره گاهی دو سه قدم هم بر می داره ،بعد می یوفته.

فرنیا آلان فقط گاهی اوقات بدون کمک می تونه بایسته. راستی بیست و یکم (پنج شنبه ای که گذشت) عروسی مهدی جان( پسر خالم )بود. خیلی خوش گذشت چون اونجا یه دوست قدیمی به اسم یلدا رو دیدم که کلی با هم شادی و بازی کردیم.روز بعدش هم من به خونه خالم رفتم. اونجا با یلدا و سامان (پسر عمه یلدا )کلی بازی کردیم. کارت بازی ، خاله بازی 

شب که برگشتم خونه دلم می خواست هنوز اونجا بودم.



جمعه 15 شهريور 1392برچسب:, :: 16:1 ::  نويسنده : فاطمه        

شکلک تولد

   

 

                         

             

محصل

 

Birthday Clip ArtBirthday PuppyBear Birthday Balloonsвоздушные шарики

 

 

                 

 

محصل

 

اينم كيك تولدت گلكم.

 

 



جمعه 15 شهريور 1392برچسب:, :: 15:19 ::  نويسنده : فاطمه        

بالاخره پنج شنبه شب شد. راه افتادیم و رفتیم خونه مامان بزرگم. بعد عمه هام هم به اونجا اومدن.ما با دو ماشین به طرف ساوه رفتیم. تزیینات تولد قشنگ شده بود. ما اونجا کلی خوش گذروندیم. عکس گرفتیم . بازی کردیم. بعد از شام نیکو (دختر عموم)کیکو برید و ما خوردیم. البته قبل از خوردنش منو نیکو کمی ناخنک زدیم.
بعد نوبت فشفشه بازی شد . رفتیم تو حیاط و فشفشه روشن کردیم. 
خیلی خوب بود.و آخر از همه هدیه ها را باز کردن. 
خلاصه خیلی خوش گذشت . ولی فکر کنم مامانم از تولد چیز زیادی متوجه نشد چون همش با بچه ها سرو کله می زد. این دومین جشن تولدی بود که بچه ها تجربه می کردند. (اولین جشن تولد برای پسر عمم، محمد مهدی بود). 

جای دختر عموم نرگس خالی بود آخه اونا نتونستن بیان.اگه اون بود تولد بیشتر خوش میگذشت.

این هم چند تا عکس از آبجی هام در تولد دختر عموشون نیکو ...